|
باید از سرگردانی کدام بنفشه برایت بوی مهربانی را بیاورم
تا باور کنی به چیدن ستاره هایت عادت کرده ام ؟
ای سکوت مبهم در برهوت سخن ! من اطلسی های ارغوانی را به بهار نارنجها مژده داده ام .
اگر تو بخواهی تابوت این پروانه ها را هم به دوش می کشم ،
اگر تو بخواهی عکس پوپکها را گلکاری می کنم و خط به خط خاطره هایت را می نویسم .
چه کرده ام که صدای گریه هایم را به خنده هایم ترجیح می دهی ؟
از کدام سنگ ، دلت را ارمغان آورده ای که نگاه آفتاب خورده ام با آن غریبه شده ؟
بهانه گمشده اقاقیها ! از کدام بوته زار مشرق برویم تا آفتابت شوم ؟
از کجای زمین شروع کنم تا به تو برسم ؟ فقط تو ...
به غیر از کلام عاشقانه برایت هیچ نمی نویسم ...
نظرات شما عزیزان: